تبلیغات X
سفارش بک لینک
آموزش ارز دیجیتال
ابزار بتادیومی
خرید بک لینک قوی
صرافی ارز دیجیتال
خرید تتر
خدمات سئو سایت
چاپ ساک دستی پارچه ای
چاپخانه قزوین
استارتاپ
آموزش خلبانی
طراحی سایت در قزوین
چاپ ماهان
چاشنی باکس
کرگیری
کرگیر
هلدینگ احمدخانی قم
زبان انگلیسی
https://avalpack.com
سئو سایت و طراحی سایت پزشکی
خرید آجیل
همکاری در فروش
دانلود سریال
لوله‌ پلی‌ اتیلن

ديوان شعر اهل بيت ع - غدير

شعر امیرالمومنین علی علیه السلام

دسته بندی : ولادت حضرت علي ع, غدير, شهادت حضرت علي ع,
محمد سهرابی

شد شراب از لب تو تر دامن

باده آلوده تر بود یا من؟

پس به من نیز بوسه ده تا من

بشوم مست و عالمی با من

جای یارب صدا کند یا لب

 

بر جگر می نَهم چو دندان را

نخورم جز به خون دل نان را

مَشِکن چون دلم تو پیمان را

یا به تیغت ببند افغان را

یا بزن مُهر بر لبم با لب

 

زلفِ بسته به روی چون قمر است

شب همیشه ز شیشه ی سحر است

دلِ خون، هم پیاله ی سحر است

خون ز هم مشربان نیشتر است

می زند لب به تیغ گویا لب

 

تو کجایی که آفتاب کنی؟

سرکه را در قدح شراب کنی؟

کی تو آباد، این خراب کنی؟

دانگ بگذار تا ثواب کنی؟

از تو خاک قدوم از ما لب

 

ذوالفقارت فرات بی بدل است

ضرب شمشیر تو علی، مَثَل است

مستِ نامِ تو شیشه در بغل است

 اصلا اصل اصولِ ما عسل است

که چنین گشته ای سراپا لب

 

هر شبِ تو هزار رکعت داشت

ضبط این کارها چه زحمت داشت

مَلَکِ دوش تو چه همت داشت

چاه کوفه مگر چه نیت داشت؟

که گرفت از لب تو آقا لب

 

تو که هستی که مات توست خدا

ذاتِ خود در صفاتِ توست خدا

بسته در ش جهات توست خدا

مو به مو در نکات توست خدا

از قدوم و سر و تنت تا لب

 

قرص خورشید، تب اضافه کند

قرص رویت طرب اضافه کند

واجب و مستحب اضافه کند

کُفر چیزی به رَب اضافه کند

وقف "الّا"ست بعد هر لا لب

 

خواب در سایه ی تو دیدن داشت

دست از حُسن تو بریدن داشت

روح از شوق نو پریدن داشت

یکی از این دو بس مکیدن داشت

زآن لبم بوسه ده، و الّا لب

 

مَرهم نو بلوغ درد سر است

عیسیِ معنی ات طُفیل در است

سود در وجهِ غیر تو، ضرر است

نسخه ات کامل است و مختصر است

مرده را زنده می کنی با لب

 


برچسب‌ها :
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1393/11/1 - 09:26 | 1 2 3 4 5

شعر امیرالمومنین علی علیه السلام

دسته بندی : ولادت حضرت علي ع, غدير, شهادت حضرت علي ع,

محمد سهرابي

شد ز نام دگران گرچه مُكَدَر گوشم

خورد از نام علي قند مُكَرر گوشم

 

هركسي نام تورا بُرد شنيدم به دو گوش

ميبرد فيض زبان را دو برابر گوشم

 

گوش اِستاده ام از كودكي ام نام تورا

زان اقامه كه ز لب ريخت پدر در گوشم

 

گوش چپ نيست كم از راست كه در ميلادم

دو سِري خورده مِي از نام علي هر گوشم

 

من ز هر لب طلب نام علي داشته ام

نيست امروز بدهكار كسي گر گوشم

 

نام ِآن تيغ ِ پُر از آب به گوشم خورده است

گوش ماهي نشد اين قدر كه شد پَر گوشم

 

بيتي از "قصري"ِ شيرين سخن آمد در ياد

كه از آن بيت به شوق تو سراسر گوشم

 

("قصري"از شوق غلامي شده يك پارچه گوش

قنبري كو كه دو صد حلقه كُنَد در گوشم)

 


برچسب‌ها :
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1393/11/1 - 09:26 | 1 2 3 4 5

شعر امیرالمومنین علی علیه السلام

دسته بندی : ولادت حضرت علي ع, غدير, شهادت حضرت علي ع,
كيومرث عباسي قصري

باز پیچیده مگر نام علی در گوشم ؟

کز طرب پر شده تا پرده ی آخر گوشم

 

تاب این حلقه کجا و تب این زخمه کجا

می تپد تند تر از نبض کبوتر گوشم

 

در شب نام گذاری چه به گوشم خواندند؟

که به روی احدی وانکند در گوشم

 

جز به نام علی این قلعه نشد هر گز فتح

می کند فخر به خود چون درِ خیبر گوشم

 

تا کنون هر چه شنیده ست به جز نام علی

همه را کرده برون از در دیگر گوشم

 

گوش من یک صدف خالی ِ بی گوهر بود

گشت با نام علی معدن گوهر گوشم

 

بعد از این نافه از این ناف به چین خواهد رفت

بس که چون نافه ی چین گشته معطر گوشم

 

از زمانی که شدم حلقه به گوش در او

نیست چون خضر، بدهکار سکندر گوشم


(قصری) از شوق غلامی شده یک پارچه گوش

قنبری کو که دوصد حلقه کند در گوشم

 


برچسب‌ها :
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1393/11/1 - 09:26 | 1 2 3 4 5

شعر امیرالمومنین علی علیه السلام

دسته بندی : ولادت حضرت علي ع, غدير, شهادت حضرت علي ع,

علي اكبر لطيفيان

آن ساعتي خوش است که مستانه بگذرد

یعنی به زیر مِنّت پیمانه بگذرد

 

روزیِ ما به دست کریمان آشناست

کفر است پای سفره ي بیگانه بگذرد

 

سوگند می خوریم که ما گنج می شویم

یک شب اگر که شاه ز ویرانه بگذرد

 

خدمتگذار اهل خرابات اگر شدی

ایام نوکری تو شاهانه بگذرد

 

ما عقل خويش را سر عشق تو باختيم

بگذار عمرمان همه دیوانه بگذرد

 

دور از نگاه کعبه تو را می کند طواف

کافی است از کنار تو پروانه بگذرد

 

این روزگار می گذرد خوب یا که بد

بهتر که عمر ما در ِاین خانه بگذرد

 


برچسب‌ها :
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1393/11/1 - 09:26 | 1 2 3 4 5

شعر عرض ادب به محضر حضرت اميرالمؤمنين علي عليه السلام

دسته بندی : ولادت حضرت علي ع, غدير, شهادت حضرت علي ع,


نام مولا در دل عشاق غوغا مي كند

عشق را در عالم معنا هويدا مي كند

يا علي و يا علي و يا علي و يا علي

درد بي درمان عالم را مداوا مي كند

نــام زيـبـاي اميرالمومنين در هر زمان

روي قلب من صدوده بار امضا مي كند

هر كجاي عالم امكان كه نام مرتضي ست

مجلس لطف و بساط شور بر پا مي كند

عاشقان بادا بشارت قفلهاي بسته را

طرفة العيني اميرالمؤمنين وا مي كند

شك ندارم اين كه حيدر شيعيان خويش را

خود به روز حشر مي گردد و پيدا مي كند

اصغر چرمي


برچسب‌ها : ,
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/8/29 - 09:13 | 1 2 3 4 5

شعر عيد غدير

دسته بندی : غدير,

خدا داند كه حيدر كل دين است

مـيـان خلق او حقّ اليَقين است

تـــمــام عــــالــم امــكـان بـداند

فـقـط حـيـدر اميرالمؤمنين است

اصغر چرمي


برچسب‌ها : ,
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/8/1 - 09:37 | 1 2 3 4 5

شعر عيد غدير

دسته بندی : غدير,

يادمان باشد ولايت هديه ي ناب خداست

هر كه مولايش علي شد از تبار مصطفي ست

يادمان باشد كه كامل شد رسالت با غدير

حضرت جبريل پيك اين پيام كبرياست

آيه ي اَليَوم اَكمَلتُ لَكُم ابلاغ شد

روي لبها جمله ي بخٍّ علي اَلمُرتضاست

يادمان باشد كه اركان هدايت پايه اش

دوستي حيدر و ذريه ي خيرالنساست

يادمان باشد هر آنكس دشمن حيدر بود

در قيامت هم خدا داند حساب او جداست

چون خدا هستي خود را دست پيغمبر نهاد

جانفشاني پاي اين هديه در اين عالم رواست

عاشقانش خوب مي دانند اين عيد غدير

سيدالاعياد و اوج شادي اهل ولاست

شكر مي گويم دوباره ماه ذيحجه شد و

در دلم شور غدير حضرت مولا بپاست

اصغر چرمي


برچسب‌ها : ,
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/8/1 - 09:37 | 1 2 3 4 5

شعر عيد غدير

دسته بندی : غدير,

هـــر چند كــه نــوكــريّ ما ناچيز است

در سينه ي ما عشق علي لبريز است

مــا هــر چه كه داريم ز الطاف عليست

الــحـق كه علي شفيع رستاخيز است

اصغر چرمي


برچسب‌ها : ,
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/8/1 - 09:36 | 1 2 3 4 5

شعر عيد غدير

دسته بندی : غدير,

نام مولا در دل عشاق غوغا مي كند

عشق را در عالم معنا هويدا مي كند

يا علي و يا علي و يا علي و يا علي

درد بي درمان عالم را مداوا مي كند

نــام زيـبـاي اميرالمومنين در هر زمان

روي قلب من صدوده بار امضا مي كند

هر كجاي عالم امكان كه نام مرتضي ست

مجلس لطف و بساط شور بر پا مي كند

عاشقان بادا بشارت قفلهاي بسته را

طرفة العيني اميرالمؤمنين وا مي كند

شك ندارم اين كه حيدر شيعيان خويش را

خود به روز حشر مي گردد و پيدا مي كند

اصغر چرمي


برچسب‌ها : ,
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/8/1 - 09:36 | 1 2 3 4 5

شعر عيد غدير

دسته بندی : غدير,

تويي نور دل شبهاي تارم

بـجـز دربـار تو جايي ندارم

مرانم از در لطفت علي جان

فـداي تـو همه دارو ندارم

اصغر چرمي


برچسب‌ها : ,
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/8/1 - 09:35 | 1 2 3 4 5

شعر عيد غدير

دسته بندی : غدير,

اي كاش دوبــاره من گـداي تو شوم

ميهمان كرم و لطف و عطاي تو شوم

عــتــبــات آيـم و با جمع محبين شما

زائـــر گــنــبــد و ايـوان طلاي تو شوم

اصغر چرمي


برچسب‌ها : ,
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/8/1 - 08:19 | 1 2 3 4 5

شعر عيدغدير

دسته بندی : غدير,

ما فاطمیان اهل خرابات بهشتیم

خاكیم ولى از خاك نجف روضه سرشتیم

گاهى شجر طیّبه گاهى شجر طور

گه اهل بهشتیم و گهى باغ بهشتیم

ما مزرعه ی گریه ی شب هاى على‏ایم

او آب به ما داد و كنون حاصل كشتیم

در عمر كم خویش فقط اشك فشاندیم

یعنى كه در این بادیه جز نور نگشتیم

بر ما حرجى نیست اگر باده كشیدیم

آن را كه در این مدرسه گفتند نوشتیم

وحيدقاسمي


برچسب‌ها :
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/8/1 - 07:56 | 1 2 3 4 5

شعر عيدغدير

دسته بندی : غدير,

ذوالفقاری که حق به لب دارد

روح از مشرکان طلب دارد

ذوالفقاری که برق تا می‌زد

لشکری صف نبسته جا می‌زد

شکل لا بود و از فنا می‌گفت

با علی بود و از خدا می‌گفت

تا که در دستهای حیدر بود

صحنه‌ی رزم، روز محشر بود

تیغ در پنجه‌های حیدر گشت

یک نفر آمد و دو تا برگشت

تیغش از بس سبک رها شده بود

تن دوان بود و سر جدا شده بود

تن دوان بود و بی خبر که چه شد؟

در هوا گیج مانده سر که چه شد؟

تا علی عزم سر زدن کرده

ملک الموت هم کم آورده

ضربدر بین ضربه‌ها می‌زد

اینچنین سر دو تا دو تا می‌زد

با هم افتد دو سر، نگو لاف است!

کمترش پیش حیدر اسراف است

شیر مست است و تیغ در دستش

جام در دست و عشق سر مستش

شور مولاست این ولی از توست

فاطمه! مستی علی از توست


قاسم صرافان


برچسب‌ها :
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/8/1 - 07:56 | 1 2 3 4 5

شعر عيدغدير

دسته بندی : غدير,

خم غدیر و ساقی و صهبای احمد است

بـــزم سرور و عــیـــد احــبّای احـــمـــد است

شور عــظیــم تـاج گذاری مرتضی است

روز ظـــهـــور آیـــت کــبـــرای احـــمــــد است

فــرمــان رسیده از طــرف ذات کــبــریـــا

بعد از نبی، علی است که همتای احمد است

یــعــنـی یکی است امر نبی و وصی او

احــکــام مــرتضی، همــه فــتوای احمد است

در پــرده گفــت، آنـچه خدا گفت از علی

امــروز روز جـــلــــوه مـعـــنـــای احــمد است

دهـهــا هـــزار زائـــر حق کـرده ازدحام

مـــرآت حـــق نــمــا، قــد و بالای احمد است

طــاهـا بر روی منبر و حیدر کنار اوست

امـــروز یــــک نـــمــونــه ز فردای احمد است

نزدیک شد که شمس نبوت کند غروب

وقت طــلـــوع مــاه یــکــم، جـای احمد است

استادچايچيان


برچسب‌ها :
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/8/1 - 07:56 | 1 2 3 4 5

شعر عيدغدير

دسته بندی : غدير,

فردوس به صحرای کویر آمده امروز

یا با نفس صبح عبیر آمده امروز

فرمان ز خداوند غدیر آمده امروز

پیغمبر اسلام بشیر آمده امروز

عید است ولی عید غدیر آمده امروز

حیدر به همه خلق امیر آمده امروز

اصحاب ، رس رود ارس را بگذارید

در عید علی دل به محمد بسپارید

عید است ولی عید خداوند قدیر است

عیدی است که پیغمبر اسلام بشیر است

عیدی است که حیدر به همه خلق امیر است

عیدی است که بر جان عدو نار سعیر است

این عید نه نوروز، نه مرداد، نه تیر است

این عید غدیر است غدیر است غدیر است

حق است که از پاره دل گل بفشانید

تا عیدی خود را ز محمد بستانید

عیدی که ز معبود رضایت شده کامل

انوار جهانگیر هدایت شده کامل

از سوی خدا لطف و عنایت شده کامل

با نطق نبی امر وصایت شده کامل

آئین پیمبر به نهایت شده کامل

ابلاغ رسالت به ولایت شده کامل

جبریل دل از خواجه عالم برباید

با نغمه اکلمت لکم دینکم آید

حکم آمده از خالق دادار ، محمد

ابلاغ کن از لعل گهربار ، محمد

ای دست خداوند تو را یار ، محمد

برگیر عنان ناقه نگهدار ، محمد

مگذار رود قافله مگذار ، محمد

فریاد ز اعماق وجود آر ، محمد

اعلام کن این حکم خداوند غدیر است

بعد از تو علی بر همه خلق امیر است

او شیر خدا فاتح پیکار تو بوده

جان بر کف و پیوسته خریدار تو بوده

در غزوه ، احزاب و احد یار تو بوده

در حمله اشرار طرفدار تو بوده

در غار حرا شمع شمع شب تار تو بوده

شمشیر تو و خالق دادار تو بوده

این است که یک لحظه تو را ترک نگفته

این است که در موج خطر جای تو خفته

ظهر است و هوا شعله ، زمین گرم ، خدا را

بینید همه تابش خورشید و فضا را

آورده به یاد همگان روز جزا را

بگشوده پیمبر دو لب روح فزا را

یکباره ندا داد همه قافله ها را

نه قافله ها خلق زمین را و سما را

حجاج نه ، عالم شده سر تا بقدم گوش

با نطق دل آرای محمد همه خاموش

منبر ز جهاز شتران حکم ز داور

داننده و گوینده ی آن حکم پیمبر

عنوان سخن رهبری ساقی کوثر

شمشیر نبی شیر خدا فاتح خیبر

کای خلق بدانید همه تا صف محشر

از ابیض و از اسود و از اصفر و احمر

هر کس که منم بر وی و بر نفس وی اولا

او راست علی ابن عمم رهبر مولا

 

این دست قدیر است قدیر است قدیر است

بر خلق بشیراست بشیر است بشیر است

پیوسته نذیر است نذیر است نذیر است

خورشید منیر است منیر است منیر است

دانا وبصیر است بصیر است بصیر است

تا حشر امیر است امیر است امیر است

این حج و زکوه است و صلوه است صیام است

تا حشر امام است امام است امام است

این است که بر دوزخ و بر نار قسیم است

این است که تاحشر زعیم است زعیم است

این بر همه اسرار، علیم است علیم است

این آیت عظمای خداوند عظیم است

این است که مهرش همه جنات نعیم است

این است که بغضش شرر نار جحیم است

این است که از نار بشر را برهاند

در حشر شما را به محمّد برساند

ای مردم عالم به علی روی بیارید

بر خاک علی چهره طاعت بگذارید

بر صفحه ی دل نام علی را بنگارید

میراث نبی را به وصیش بسپارید

از غیر علی ، غیر علی دست خدا را بفشارید

با دست علی ، دست خدا را بفشارید

این نصّ کلام الله و این قول رسول است

با مهر علی طاعت کونین قبول است

این جان نبی اصل نبی دست اله است

بی دوستیش هر چه ثواب است گناه است

در حشر تباه است تباه است تباه است

این است که بر لشگر دین میر سپاه است

این است که بر خلق پناه است پناه است

قرآن و خداوند گواه است گواه است

کامروز زمعبود عنایت شده کامل

توحید و نبوت به ولایت شده کامل

این است امیری که خدا خوانده امیرش

این است وزیری که نبی خوانده وزیرش

این است بشیری که رسل بوده بشیرش

این است بصیری که خرد خوانده بصیرش

این است بزرگی که بزرگیست حقیرش

این است صراطی که نجات است مسیرش

بودند علی دوست اگر مردم عالم

بالله قسم خلق نمی گشت جهنم

سرچشمه ی لطف و کرم و جود علی بود

از روز ازل شاهد و مشهود علی بود

بر لوح و قلم مقصد و مقصود علی بود

در ارض و سما عابد و معبود علی بود

بر خیل ملک ساجد و مسجود علی بود

تا هست علی باشد و تا بود علی بود

مردم ، علی و آل علی مشعل نورند

بی نور علی  مردم عالم همه کورند

ما غیر علی در دو جهان یار نداریم

داریم علی را به کسی کار نداریم

با دشمن او جز سر پیکار نداریم

بیم از ستم و طعنه ی اغیار نداریم

جز دوستی حیدر کرّار نداریم

بی او همه هیچیم و خریدار نداریم

روزی که سرشتند به عالم گل ما را

دادند همان لحظه به حیدر دل ما را

ای جان نبی جان دو عالم به فدایت

جنّ و ملک و حوری و آدم به فدایت

ارواح رسولان مکرم به فدایت

صد موسی و صد عیسی مریم به فدایت

لوح و قلم و عرش معظم به فدایت

هر چند نیم قابل، من هم به فدایت

تا هست زبان سخن و نطق و سپاسم

بالله قسم جز تو امیری نشناسم

ای همدم ما پیش تر از آمدن ما

ای مُهر تولای تو نقش کفن ما

با مِهر تو حق روح دمیده به تن ما

با حّب تو جان باز رود از بدن ما

روزی که زبان یافت توان در دهن ما

شد نام دل آرای تو اول سخن ما

 (میثم) نه، همه شفیته ی دار تو هستند

خاک قدم میثم تمار تو هستند

استادسازگار


برچسب‌ها :
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/8/1 - 07:56 | 1 2 3 4 5

شعر عيدغدير

دسته بندی : غدير,

گشت نازل بر پیمبر پیک رحمت در غدیر

داشت بر پیغمبر رحمت بشارت در غدیر

وحی آمد بر نبی«الیوم اکملتُ لکُم»

روز تکمیل رسالت روز وحدت در غدیر

با حضور حاجیان در موسم حج وداع

محشری شد موج زد شور قیامت در غدیر

باغبان گلشن توحید تا لب باز کرد

شد شکوفا گلبن قرآن و عترت در غدیر

معنی نورٌ علی نور خدا شد آشکار

تا که صحبت شد ز خورشید هدایت در غدیر

نغمۀ «من کُنت مولا» چون طنین انداز شد

یافت معنا شوکت و قدر ولایت در غدیر

باز شد گنجینۀ راز خداوند مبین

فاش شد با امر حق یک راز خلقت در غدیر

جبرئیل از آسمان آمد به فرمان خدا

بر امیر مؤمنان بخشید خلعت در غدیر

آسمان محو تماشا شد در آن جا تا سه روز

بس که زیبا بود لبخند مسّرت در غدیر

تا کند لب تشنگان عشق را سیراب از آن

چشمه چشمه عشق می جوشید از صداقت در غدیر

کردگار از فیض «اتممتُ علیکُم نعمتی»

کرد بر خلق جهان اتمام نعمت در غدیر

لحظه ای شیرین تر از آن لحظه دیگر کس نداشت

زمزم توحید از بس داشت لذّت در غدیر

نقطه ای تاریک بهر هیچ کس باقی نماند

با طلوع آفتاب واقعیت در غدیر

گشت از خشم الهی حارث فهری هلاک

داشت بر لب چون که انکار حقیقت در غدیر

در تمام عمر خود دست از ولایت بر نداشت

هر که چون سلمان و بوذر کرد بیعت در غدیر

ای «وفائی» رفت این آوازه گرچه تا به عرش

ماند تنها عشق و ایمان و عدالت در غدیر

سيدهاشم وفائي


برچسب‌ها :
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/8/1 - 07:56 | 1 2 3 4 5

شعر عيدغدير

دسته بندی : غدير,

تا روی به چشمــۀ عنـایت آورد

منشــور سعــادت و هدایت آورد

از عرش برای  مرتضی، روز غدیر

جبــریل امیــن تـاج ولایت آورد

***

تامهر و مه و ستـاره رخشنـده بود

تا عشق و محبت و وفا زنده بود

غیر از تو امیر مؤمنان نیست کسی

این جامه به قامت تو زیبنده بود

***

پُر نورترین روایت توست غدیر

پُر شورترین حکایت توست غدیر

گویند مفسـران دینی که علی

تفسیــرگر ولایت توست غـدیر

سيدهاشم وفائي


برچسب‌ها :
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/8/1 - 07:56 | 1 2 3 4 5

شعر عيدغدير

دسته بندی : غدير,

دهید مژده عاشقان که کاخ غم خراب شد

به روى شادى و شعف دوباره فتح باب شد

به وادى غدیر خم به مصطفى خطاب شد

که وقت گفتن سخن به وصف بوتراب شد

به نصب او شتاب کن که وقت انتخاب شد

از این خبر به کام ها و جام ها شراب شد

که با ولایت على به امر حى سرمدى

یافت تبلورى دگر رسالت محمدى

دید رسول ممتحن رنگ ز رخ پریده را

خستگى مسافران خار به پا خلیده را

تا به عمل در آورد حکم ز حق شنیده را

خواند فرا به گرد هم خیل ز حج رسیده را

چید کنار لعل لب گوهر آب دیده را

ماحصل رسالت و عصاره عقیده را

که با ولایت على به امر حى سرمدى

یافت تبلورى دگر رسالت محمدى

نهاده شد به روى هم ز اشتران جهازها

که تا رود فراز آن امیر سرفرازها

شد به فراز و فاش شد براى خلق رازها

دست على گرفت و زد سکه امتیازها

گرفت رونقى دگر تنور سور و سازها

باده بریز ساقیا ز جام دل نوازها

که با ولایت على به امر حى سرمدى

یافت تبلورى دگر رسالت محمدى

گفت نبى ذوالکرم: گفته به من خداى من

که بعد من على بود وصى من به جاى من

بود به خلق این جهان نداى او نداى من

ولاى من ولاى او جفاى او جفاى من

رضاى من رضاى او رضاى او رضاى من

به احتراز آورد دست على لواى من

که با ولایت على به امر حى سرمدى

یافت تبلورى دگر رسالت محمدى

امیر هر کسى منم على بود امیر او

که ماندنی ست تا ابد فلسفه غدیر او

علوم ماسوا بود نهفته در ضمیر او

مادر دهر در جهان نیاورد نظیر او

اطاعت خدا بود پیروى از مسیر او

ز فرط جود و کرمت ، سخا بود حقیر او

که با ولایت على به امر حى سرمدى

یافت تبلورى دگر رسالت محمدى

على است آن که محترم ز حرمتش حرم بود

خجل ز جود و بخششش سخاوت و کرم بود

مدافع ستم کش و محارب ستم بود

حدوث را قدم بود حیات را عدم بود

خطوط را قلم بود کلام را رقم بود

کمال دین و بر شما اتَم هر نعم بود

که با ولایت على به امر حى سرمدى

یافت تبلورى دگر رسالت محمدى

کسى که عرش و فرش را داده جلا على بود

کسى که سعى مروه را دهد صفا على بود

کسى که تخت امر او بود قضا على بود

کسى که مى دهد نوا به بى نوا على بود

آن که مس وجود را کند طلا على بود

آن که از او لواى دین بود به پا على بود

که با ولایت على به امر حى سرمدى

یافت تبلورى دگر رسالت محمدى

ژوليده نيشابوري


برچسب‌ها :
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/8/1 - 07:56 | 1 2 3 4 5

شعر عيدغدير

دسته بندی : غدير,

دلی که عارف بالله می شود ای دل

ملازم ولی الله می شود ای دل

دلی بدون علی امتحان نمی گردد

دلی که شک کند از شیعیان نمی گردد

حقیقت همۀ دین حق ولای علی است

خوشا دلی که ز اخلاص مبتلای علی است

علی امیر دو عالم ستون دین خداست

علی قرار زمین و مدار عرش و سماست

علی بهشت برین و علی امام مبین

علی مدبّر و فرمانروای اهل یقین

چه بهتر آنکه علی از زبان خود گوید

به وصف حضرت خود با بیان خود گوید

منم که چهرۀ والای حیِّ دادارم

منم که صورت آئینه دار اَسرارم

منم امین رسولان منم هُدای رسل

منم امام امامان منم امیر سُبُل

منم که دین خدا را زبان گویایم

منم که در شب تاریک چشم بینایم

منم که ترجمۀ مُحیی و ممیت شدم

منم که جان به کفِ لیله الَمبیت شدم

منم علی که شناساند اسم اعظم را

منم علی که وصی شد رسول اکرم را

منم دلیل قبولیِ توبۀ آدم

منم ملازم معراج حضرت خاتم

منم معلم داود و منجی نوحم

منم که معنی لوحم مؤید روحم

منم که واسطِ فیض خدای یکتایم

به نوح و یونس و موسی امیر دریایم

من از حلال و حرام شما خبر دارم

من از نهانِ کلام شما خبر دارم

هر آنکه معرفتم را به سینه بسپارد

سزاست در ره دین جان خویش بگذارد

نخوانده ای مگر از آیه های قرآنی

به وصف و مدح من از نامهای رحمانی

علی است چشم خدا در نهان و پیداها

علی است جَنب خدا در میان شیداها

علی است دست خدا دست حضرت داور

علی است پای خدا روی دوش پیغمبر

علی است وجه خدا در تمامی ملکوت

علی است روح خدا با تمامیِ جبروت

علی است مَرد عدالت علی است مرد شرف

علی است شاه ولایت علی است شاه نجف

علی است مادح و ممدوحِ مُصحف قرآن

علی است عاشق و معشوقِ حضرت سبحان

علی است شاهد احوال ، اسم اعظم را

علی است آیۀ اِکمال ، دین خاتم را

علی است سنجش و میزانِ کفّۀ اعمال

علی است دیدۀ بینا به ذرّهٌ مثقال

علی است صاحب تیغ دودم به هر پیکار

علی است قالعِ خیلِ منافق و کفّار

علی است آنکه شود چشم فتنه از او کور

ز انحراف و خطا می کند بشر را دور

علی است فاتح خیبر علی است فاتح بدر

علی است ساقی کوثر علی است معنی قدر

علی است سورۀ توحید علی است آیۀ نور

علی است صاحب سینا علی است صاحب نور

علی است جان پیمبر علی اَباالحسنین

علی است صادر و مصدور علی اَبا الکونین

علی است قافله سالار انبیای سَلف

علی است حیدر کرارِ ذوالفقار به کف

علی علی است که مَسند نشین احمد شد

علی علی است که اول ولی سرمد شد

علی علی است که برتر زِ هَر نبی و ولی است

علی علی است که اَعلا و عالی است و علی است

علی علی است که در اوج بندگی یکتاست

علی علی است که تنها به فاطمه همتاست 

علی علی است که سر  تا به پا خداوند است

علی علی است که دین خدا به او بند است

علی علی است که عبد عبید پیغمبر

علی علی است وصیّ رشید پیغمبر

علی علی است که جان رسول اعظم اوست

علی علی است که عشق نبی اکرم اوست

علی علی علی حیدر علی علی مولا

علی علی علی افضل علی علی والا

دلی که همدلیِ آل مصطفی دارد

یقین بهای تولّای مرتضی دارد

کجاست شیعه که جای امامِ حق بیند

بروی دوش پیمبر مُقامِ حق بیند

چه مرکبی ز سر دوش مصطفی برتر

چه راکبی ز قدمهای مرتضی بهتر

قسم به روز غدیرش که روز آقایی است

غدیر خاطرۀ با صفای مولایی است

و در میان  خلایق نبی به صوت جلی

به نسل های بشر گفت از ولای علی

هر آنکه سید و مولای او منم امروز

علی است سید و مولای او پس از اینروز

قسم به عهد ولایت که بسته شد آنجا

مرامنامۀ بیعت شکسته شد آنجا

مپرس ای دل محزون به ناله ای مغموم

چه بود خاطرۀ تلخِ اولین مظلوم

که دستهای دروغین بیعتِ اعدا

به ضربه های پر ازکینه شد بَدَل فردا

چه شد که بازوی کوثر شکسته شد ای وای

دو دست حیدر کرار بسته شد ای وای

بیا که کوچۀ باریکِ عبرت است اینجا

بدان که موسم تجدید بیعت است اینجا

غدیر با همه اوصاف مثل یک پیک است

زمان فهم و بصیرت زمان لبّیک است

غدیر جز طلبِ  نقطۀ رهایی نیست

دل از گنه چو رها نیست کربلایی نیست

دلا بیا و به عشق علی خدایی شو

چو گَرد قافله برخیز و کربلایی شو

حسین می رود و می برد دلِ ما را

و خوانده یوسفِ منزل به منزل ما را

کجاست یوسف زهرا کجاست منتقمش

کجاست خیل صفوف سپاه منسجمش

محمودژوليده


برچسب‌ها :
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/8/1 - 07:56 | 1 2 3 4 5

شعر عيدغدير

دسته بندی : غدير,

وجود محفل عید است و عید عید غدیر

مبارک است به خلق و خدای حی قدیر

ز سنگ و کوه و در و دشت و باغ و نخل و گیاه

رسد به اوج سماوات نغمۀ تکبیر

کسی که بود امیر تمام عالم ها

دوباره خوانده امیرش خدای حی قدیر

پیمبران همه قرآن گرفته اند به دست

کنند آیۀ اکملت دینکم تفسیر

فرشتگان ز پر و بال و حوریان از زلف

پراکنند به خاک غدیر مشک و عبیر

نموده دست علی را بلند ختم رسل

که ای مهاجر و انصار از صغیر و کبیر

رسیده حکم به من از خدای عزوجل

که قادر است و حکیم است و ناظر است و بصیر

سه بار حکم خداوند شد به من نازل

من آن نیم که به ابلاغ آن کنم تقصیر

هر آنکه را که منم رهبر و منم مولا

علی بر اوست امام و علی بر اوست امیر

کسی که پشت کند بر علی ز بخل و حسد

در افکنند به رویش به قعر نار سعیر

علی به عمر زمان و علی به کل مکان

خدای راست سفیر و رسول راست وزیر

علی است رهبر آزاد مرد کل جهان

که دیو نفس ورا لحظه ای نکرده اسیر

علی است عالم رحمت، علی است عالم دهر

علی است فیض مدام و علی است خیر کثیر

علی امام امامان و انبیای سلف

علی است نور و علی کوثر و علی تطهیر

علی معلم آیات وحی در تأویل

علی مکمل دین خداست در تعبیر

علی است تیغ خداوند در نیام قضا

علی است تیرالهی به چلۀ تقدیر

علی است رهبر و مولا و مقتدای شما

که علم دارد و اخلاص دارد و شمشیر

علی کسی است که مؤمن از او جدا نشود

اگر کشند به تیغش وگر زنند به تیر

الا الا بشتابید بهر بیعت او

تمام از زن و مرد و جوان و کودک و پیر

علی است سلسله دار شما مسلمانان

که نفس را ز ازل بسته در غل و زنجیر

علی امین و علی مؤمن و علی ایمان

علی نجات و علی منجی و علی است مجیر

علی کسی است که در سایۀ عبادت حق

به یک اشاره کند آفتاب را تسخیر

بدون نور علی خلق ظلمت محض اند

الا که نور بگیرید از این سراج منیر

الا وصی و دم و لحم و نفس پیغمبر

الا تمام رسل از سوی خدات بشیر

تو دست و صورت و چشم و زبان حق باشی

چگونه وصف تو را با قلم کنم تقریر

اگر اراده کنی فرش را برند به عرش

وگر اشاره کنی عرش را کشند به زیر

همه ولایت تکوینی ات به اذن خداست

جز این عقیده گرم هست بایدم تکفیر

مگر نه ختم رسل ماه را نمود دو نیم

مگر نه مهر به دست تو باز شد ز مسیر

لباس فقر و سریر خلافت این عجب است

تفاوتی نکند نزد تو امیر و فقیر

نکرده عقد، تو دادی طلاق دنیا را

که تو بلند مقامی و اوست پست و حقیر

هزار دام به راهت نهاد و بگسستی

چنان که پاره شود ریسمان به پنجۀ شیر

به جز تو کس نفرستاده، ای خدا خصلت

برای قاتل خونخوار خویش کاسۀ شیر

عدو ز دشمنی و دوستان تو از ترس

فضائل تو نگفتند و گشت عالم گیر

خدا کند برسد دانش بشر آنجا

که خطبه های بلند تو را کند تکثیر

کجا امام توان یافت چون تو یا مولا

که بهر پیرزنی طبخ نان کند ز خمیر

پس از تو، پیشتر از تو، ندیده چشم جهان

زعیم خاک نشین و امام عرش سریر

اگر تمامی عالم دهند پشت به هم

به جنگ تو، نکند در شجاعتت تأثیر

امام بعد پیمبر علی بود "میثم"

بگو به خصم برو از حسد بسوز و بمیر

استادسازگار


برچسب‌ها :
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/8/1 - 07:56 | 1 2 3 4 5

آخرین مطالب

محبوب ترین مطالب

موضوعات

درباره ما

آمار وبلاگ

کد های کاربر